The girl with all the powers

Where are the powers anyway?

The girl with all the powers

Where are the powers anyway?

ابتبتببتیا

چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۴۰ ب.ظ

Not that anyone cares

ولی من قالب بلاگفامو دوست دارم. و از اونجا که هیچ کس به اندازه ی خودم وبلاگمو نمی خونه، بر میگردم همونجا. 

دلیل اصلی ای که اینجا رو ساختم این بود که ملت اونجا رو پیدا کرده بودن و می خوندش.حتی در موردش با من حرف میزدن.thats disgusting. 

انی وی. هر از گاهی که بخوام به ملت مذکور فحشی چیزی بدم بر میگردم همینجا. ولی فعلا میرم همیونجا.

  • نومبکو استرلینگ

F

يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۲۲ ب.ظ

این که حال من الان چقدر بده رو میشه با 

(While (true

{life fucks u=life fucks you more}

نشون داد. 

و تو این حلقه ی لعنتی هیچ break ای نیست.

لعنت به برنامه نویسش خلاصه. عمیقا هم انکار میکنم برنامه نویسش خودم باشم.

 

  • نومبکو استرلینگ

یو هاهاها

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۲ ب.ظ

قضیه این است که من یک شربت تقویتی خریدم که اشتها آور است.به این صورت که یک قسمت از پشتِ مغزم، دوست دارم فک کنم پشتشه، رو فعال می کنه و این قسمت به معده سیگنال میفرسته که هوووی تو خالی هستی. And we desperately need food. من به عنوانِ صاحبِ آن معده و مغز و پشتش می دانم معده خالی نیست، این را به خودش هم می گویم، که باور نمی کند و خودش را می کوبد به روده و شش و پرده ی دیافراگم.پرده ی دیافراگم شاکی می شود که نه تو از ما درست استفاده می کنی و نه معده خودش را به من نمی کوبد. بلکه خودش را به من می کوبد. 

در نهایت پشتِ مغزم با دسیسه چینی و به کمک دست های پشت پرده سیستم کنترل اعصاب را وا می دارد به پاها سیگنال بفرستد و بفرستدشان شیر و کیک بخرند. و به دست ها سیگنال می فرستد که فلان و به آرواره ها که بهمان.و از آنجا به بعدش که دیگر ارادی نیست.بلکه غیر ارادی هست. 

نتیجه اینکه من روز به روز چاق تر میشوم. چاق تر و چاق تر می شوم. فیلم بردار دوربین را می گذارد روی زمین و از آن زاویه میبینیم که شکم من جلو و جلو تر می آید. سایه اش کم کم کل زمین را در بر می گیرد و بعد صحنه های سریع و بی ربطی را پشت سر هم میبینیم مبنی بر آتش سوزی، ادم هایی که با وحشت این طرف و آنطرف می دوند، خانه هایی که سقفشان کنده می شود( چرا واقعا؟) ، طوفان ها و گرداب ها و خبرنگارانی که در این اوضاع با حماقت دارند رو به دوربین می گویند "از خانه بیرون نیایید.به زیرزمین ها پناه ببرید و از عزیزانتان خداحافظی کنید. یو بستردز ". 

بله.این منم که آنقدر حجیم شدم که جهان را تسخیر کردم. 

می بینید؟ هر جور که میش برود من آخرش جهان را تسخیر می کنم.پس بترسید از من و عاقبتی که مثل کرگدن پشت سرتان می دود. 

  • نومبکو استرلینگ

آدم ها

دوشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۵۹ ب.ظ

آدم ها مشتی تعریف رندم برای خوبی و بدی انتخاب کرده اند و بعد بر اساس اینکه تعریف ها با شرایطشان یکسان باشد یا نه، در مغزشان یا سروتونین و شرکا ترشح می شود یا نمی شود و بعد بر اساس آن یا زبانشان عافت می زند یا نمی زند و در نهایت یا می آیند اینجا اینها را می نویسند یا نمی نویسند.

  • نومبکو استرلینگ

It is beyond the scope of this appendix to prove this assertion

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۶ ب.ظ

بعضی وقت ها جزء کل رو در بر میگیره *چون کارِ دیگه ای نداره،یا بلد نیست. 

مثلا بعضی وقت ها شما ۲-۳ ساعت سعی می کنید بسط تیلور در حالت کلی رو ثابت کنید، در حالی که عمیقا معتقید باید ثابت شه چون قبلا ثابتش کردین.همچنین در این بین فکر میکنید مشکل از شماست. بعد از ۲-۳ ساعت یادتون میاد چیزی که ثابت کردین حالت کلی نبوده و در این جا بالاخره راضی میشین برین خطّ بعد: 

It is beyond the scope of this appendix to prove these assertions

و در ادامه توضیح داده که they are proved in courses and texts on complex analysis. 

که شما اینجا فکر می کنید complex ایهام داره و معلوم نیست منظورش پیچیده ست یا اعداد مختلط. همچنین فکر می کنید اگه اعداد مختلط بود باید حرفی هم از عدد می زد که نزده. در هر صورت منظورِ جمله را متوجه می شوید که گفته "ول کن باو". 

و گس وات؟ ول نمی کنین :/ 

THIS SUMS UP MY WHOLE LIFE

if u know what I mean.

*الان یه جزء از زندگیِ من معادل بود با کلش :[ 

با این تفاوت که میتونم عوضش کنم هرچند.

  • نومبکو استرلینگ

اینجا دقیقا فصلِ یکه

شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ
از خدا،نیرو های غیبی،کائنات،یا هرچی که اسمش را می گذارید خواستم کمکم کند. کمکم کند so that I could tolereate THIS MUCH SHIT.
و بعد خدا،نیروهای غیبی،کائنات،یا هر جی که اسمش را می گذارید راهش را بهم نشان داد: به جای ناراحت شدن،حسودی کردن،نفرت ورزیدن یا هرچی که اسمش را می گذارید،وقتی که آدم ها حرف می زنند و حرفشان شما را ناراحت،حسود،یا متنفر می کند، می توانید با دیدی روانشناسانه این انسان های احمق و دون و فرومایه را تحلیل روانشناسانه کنید.
نکبتا رو. 
ولی جواب می ده.بلیو می =)
  • نومبکو استرلینگ

ربات های جذاب

جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۵۳ ق.ظ

دیشب برای دومین بار خواب دیدم هری پاترم.

طبق معمول ولدمورت میخواست مرا بکشد. برای همین ما را کشاند به سالن آمفی تئاتر و بعد صندلی هایمان را معلق کرد. بنا به دلایلی کلاه کاسکت سرمون بود :/

من کشیده شدم داخل یک اتاق که درش رویم بسته شد. همه ی وردهایی که می دانستم را استفاده کردم غیر از آلوهومرا که مخصوص باز کردن در است.چون وقتی یک جادوگر (ولدمورت)، یک جادوگر دیگر (هری) را در یک اتاق زندانی می کند، پیش بینی می کند که جادوگر دوم با آلوهومرا در را وا کند.برای همین احتمالا پشت در می ایستد تا به محض باز شدن بگوید پخ. (یا آواکدورا، اگر قصد کشتن شخص را دارد.)

در این جا گویا یک بخشی از من میدانست خواب هستم،چون تعجب کردم که بعد از این همه مدت هنوز ورد ها یادم هست. 

در نهایت دیوار شفاف و در مقابل وردهایم نفوذ پذیر شد و من دیدم که یکی از شخصیت های بریکینگ بد که کارش پاکسازی بعد از قتل است، آنطرف دیوار است. برای همین نفرین کروشیو (شکنجه) را فرستادم طرفش ولی نکبت فقط پوزخند زد :( 

متوجه شدم قدرت جادویی م داره تحلیل می ره. بعد یکهو تو حیاط بودم و در حالی که از پتریس (یه شخصیت فرعی تو HIMYM) فرار می کردم، رون و هرمیون رو پیدا کردم و به جای اینکه بگم ولدمورت دنبالمه، گفتم بریم مدرسه ی راهنمایی مون. 

راهنمایی، همون شکلی بود که در واقعیت هست، با این تفاوت که متوجه شدیم تبدیل شده به نوعی مغازه که ساق پا را هم موم می اندازد. 

از این موضوع معترض شدیم، و به مشتی آدم رندم اعتراضمان را اعلام داشتیم، که نتیجه این شد که آدم های رندم به ما گفتند طبق قانون نباید با TA ها قرار بزاریم یا حتی اشکالاتمان را ازشان بپرسیم. 

TA در واقع مخفف teacher assistant هست ولی تو خوابم نوعی ربات بود به نام technology advanced  که همه (چه دختر و چه پسر) به قرار گذاشتن باهاش علاقه داشتن :/ 

تو یه نقطه از خوابم هم خواهرم خبر داد حامله ست و اینکه می خواهد بچه را نگه دارد. با این وجود ناراحت بود. 

تو خواب پدر بچه رو می شناختم، ولی اصلا نمی دونستم خواهرم کی اونو دیده و چرا اتفاقی افتاده که به حامله شدنش ختم شده. 

بعد از همه ی این ها یه دفعه چیزی یادم اومد که از همه چیز، از ولدمورت گرفته تا ربات های جذاب، مهم تر بود. این "چیز" اینقدر مهم بود که باعث شد شروع کنم به دویدن با آخرین سرعتم، و در نهایت سرعتم اینقدر زیاد شد که از خواب پریدم و الان یادم نمیاد چیز مهم چی بود.

  • نومبکو استرلینگ

زرد و نارنجی و بنفش

سه شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ب.ظ
من یک پی ام اسِ حجیمم که روز به روز بزرگتر و قوی تر و بی رحم تر می شوم. به زودی یک ماشینِ مرگ می سازم و همچنین اشعه هایی منتشر می کنم که مردم را مطیع خود سازم و جهان را تسخیر کنم. بعد از تسخیرِ جهان تازه یادم می افتد که لزومی نداشت ماشینِ مرگ را بسازم چون به هر حال که قرار بود با مشتی اشعه مردم را مطیع خود سازم. در این جا به حماقت خود پی می برم، و چون یک پی ام اسِ حجیمم، خیلی خیلی عصبانی می شوم و در نتیجه ۳۴ تا گربه می خرم تا حفره های درونی ام را پر کنم. پس از خریدنشان هم به این پی می برم که لازم نبود بخرمشان، من جهان را فتح کردم for gods sake. در نتیجه بیشتر به حماقت خود پی می برم و بیشتر عصبانی می شوم و تلگرام و اینستا را پاک می کنم، وبلاگم را پاک می کنم،و می نشینم گریه میکنم. چون نور های ینفش و زرد و نارنجی از پنجره پیدا هستند. That's just so sad.
  • نومبکو استرلینگ

آوازِ قورباغه ها

شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۰۴ ب.ظ
من بین یه مشت کتابِ در پیتِ قورباغه ی خود را قورت دهید، قورباغه ی خود را اول قورت دهید، قورباغه ی خود را آخر قورت دهید،آیا واقعا محبورید یک قورباغه را قورت دهید، خداییش چرا قورباغه ها را قورت می دهید،باور کنید نیازی ندارین قورباغه ای رو قورت بدین-به جاش سوشی میل دارین؟ و حالا قورباغه از کجا اوردین-یک کتابِ فوق العاده پیدا کردم!  
غولِ مدفون: نوشته ی کازوئوایشی گورو که علی رغمِ اسمش، کتابش را می شود خواند.لذت برد حتی.
پ.ن:سوشی نخورید. ماهی به اندازه ی کافی بدمزه هست،لازم نیست خامش رو بخورین حالا. اصلا قورباغه ها و ماهی ها را رها کنید.و مرغ ها و بره ها رو. به جاش آدم بخورین. خوشمزه تره. بلیو می. حداقل تو کتاب های کانیبال-مند که چنین است. 



  • نومبکو استرلینگ

فصل ۱

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۱ ق.ظ

گویا آدمی را رهایی نیس 

من اسممو عوض کنم پاشم برم چین شبکه ی مواد مخدر تولید کنم هم بدبختیام پا میشن میان پشت سرم :/ 

ولی یو نو وات؟ این دفعه نوبت منه. انتقاممو میگیرم ازشون. نشونشون میدم.


  • ۰ نظر
  • ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۰۷:۰۱
  • نومبکو استرلینگ